جفر الچشمه هباءه، مردابی است در زمین هباءه. (معجم البلدان) (اقرب الموارد) (تاج العروس). و عرام گفته است: جفر کوهی است در سرزمین بنی سلیم بالای سوارقیه و در آن آبی است که به آن هباءه گفته میشود. (تاج العروس) (معجم البلدان). از حماسۀ قیس بن زهیر است: تعلم ان خیرالناس میت علی جفر الهباءه لایریم و لولا ظلمه مازلت ابکی علیه الدهر ما طلع النجوم و لکن ّ الفتی حمل بن بدر بغی و البغی مصرعه وخیم اظن الحلم دل علی ّ قومی و قدیستجهل الرجل الحلیم و مارست الرجال و مارسونی فمعوج علی ّ و مستقیم. (از معجم البلدان) (تاج العروس)
جَفْر الَچشمه هباءه، مردابی است در زمین هباءه. (معجم البلدان) (اقرب الموارد) (تاج العروس). و عرام گفته است: جفر کوهی است در سرزمین بنی سلیم بالای سوارقیه و در آن آبی است که به آن هباءه گفته میشود. (تاج العروس) (معجم البلدان). از حماسۀ قیس بن زهیر است: تعلم ان خیرالناس میت علی جفر الهباءه لایریم و لولا ظلمه مازلت ابکی علیه الدهر ما طلع النجوم و لکن ّ الفتی حمل بن بدر بغی و البغی مصرعه وخیم اظن الحلم دل علی ّ قومی و قدیستجهل الرجل الحلیم و مارست الرجال و مارسونی فمعوج علی ّ و مستقیم. (از معجم البلدان) (تاج العروس)
دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز که در 18 هزارگزی شمال خاوری قلعه زراس، کنار راه مالرو بابازاهد به قلعه دلی واقع است. جلگه و گرمسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز که در 18 هزارگزی شمال خاوری قلعه زراس، کنار راه مالرو بابازاهد به قلعه دلی واقع است. جلگه و گرمسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از چاه و قنات. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 25هزارگزی شمال کرمانشاه و 3 هزارگزی خاور فزانچی که سر راه شوسه است واقع میباشد. دامنه و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و حبوبات دیمی و شغل اهالی زراعت است. از فزانچی به این آبادی اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع طبیعی مسنا و قدیم النسق است. آبش از قنات و سکنۀآن سه خانوار است’. (از مرآت البلدان ج 3 ص 231)
دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 25هزارگزی شمال کرمانشاه و 3 هزارگزی خاور فزانچی که سر راه شوسه است واقع میباشد. دامنه و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و حبوبات دیمی و شغل اهالی زراعت است. از فزانچی به این آبادی اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’از مزارع طبیعی مسنا و قدیم النسق است. آبش از قنات و سکنۀآن سه خانوار است’. (از مرآت البلدان ج 3 ص 231)
چشمۀ بار اسم مزرعه ای است از مزارع بزینه رود زنجان، هوایش ییلاقی محصولش دیمی و آبی از رودخانه مشروب میشود، سکنه اش پنجاه خانوار است، (مرآت البلدان ج 4 ص 231)، تحمیل کردن، بر دیگدان نهادن و آتش در زیر افروختن طعامی را: دیگ را، دیزی را بار گذاشت، - بار خود را بار کردن، تمتعی هر چه بیشتر بردن، سود بسیار بحاصل کردن، رجوع به ’بار’شود، - بار کردن کسی را، سخنان زشت گفتن او را: بارش کرد، ، لشکر را صف صف کردن، (ناظم الاطباء: بار)
چشمۀ بار اسم مزرعه ای است از مزارع بزینه رود زنجان، هوایش ییلاقی محصولش دیمی و آبی از رودخانه مشروب میشود، سکنه اش پنجاه خانوار است، (مرآت البلدان ج 4 ص 231)، تحمیل کردن، بر دیگدان نهادن و آتش در زیر افروختن طعامی را: دیگ را، دیزی را بار گذاشت، - بار خود را بار کردن، تمتعی هر چه بیشتر بردن، سود بسیار بحاصل کردن، رجوع به ’بار’شود، - بار کردن کسی را، سخنان زشت گفتن او را: بارش کرد، ، لشکر را صف صف کردن، (ناظم الاطباء: بار)
دهی است جزء دهستان ابهر رود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 36 هزارگزی جنوب باختری ابهر و 12 هزارگزی راه قیدار به آب گرم واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 757 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزء دهستان ابهر رود بخش ابهر شهرستان زنجان که در 36 هزارگزی جنوب باختری ابهر و 12 هزارگزی راه قیدار به آب گرم واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 757 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 18 هزارگزی شمال خاوری دیزگران و 4 هزارگزی خبگیزه واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 170 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه محلی. محصولش غلات، حبوبات، لبنیات و توتون. شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و گلیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) مؤلف مرآت البلدان نویسد: چشمه ای است در جبال بارز کرمان که از او بخار متعفن خارج شود و چون حیواناتی از قبیل طیور و مار و هوام از آنجاعبور کنند بمیرند’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 230)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 18 هزارگزی شمال خاوری دیزگران و 4 هزارگزی خبگیزه واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 170 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه محلی. محصولش غلات، حبوبات، لبنیات و توتون. شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و گلیم وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) مؤلف مرآت البلدان نویسد: چشمه ای است در جبال بارز کرمان که از او بخار متعفن خارج شود و چون حیواناتی از قبیل طیور و مار و هوام از آنجاعبور کنند بمیرند’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 230)
محلی که در آن چشمه های بسیار باشد. مؤلف آنندراج نویسد: ’از عالم نمکزار و نمکساراست’. (از آنندراج). دشت یا کوه یا جنگلی که در آنجا چشمۀ آب بفراوانی یافت شود. چشمه سار: دیر زی ای صدر کز مدیح تو خواندن آب حیاتست چشمه زار لسانم. سوزنی. فروغ شعلۀ قهرت فتد چو در ارحام بچشمه زار برآید سمندر از خرچنگ. عوفی (از آنندراج). رجوع به چشمه سار شود
محلی که در آن چشمه های بسیار باشد. مؤلف آنندراج نویسد: ’از عالم نمکزار و نمکساراست’. (از آنندراج). دشت یا کوه یا جنگلی که در آنجا چشمۀ آب بفراوانی یافت شود. چشمه سار: دیر زی ای صدر کز مدیح تو خواندن آب حیاتست چشمه زار لسانم. سوزنی. فروغ شعلۀ قهرت فتد چو در ارحام بچشمه زار برآید سمندر از خرچنگ. عوفی (از آنندراج). رجوع به چشمه سار شود
چشمه ای است بیمامه. (منتهی الارب) (آنندراج). چشمه ای است در یمامه و خضرمه و صعفوقه از آن نوشیده اند. (تاج العروس). چشمه ای است در یمامه و خضرمه و صعفوقۀ آل حفصه از آن آب میبرند. (از معجم البلدان)
چشمه ای است بیمامه. (منتهی الارب) (آنندراج). چشمه ای است در یمامه و خضرمه و صعفوقه از آن نوشیده اند. (تاج العروس). چشمه ای است در یمامه و خضرمه و صعفوقۀ آل حفصه از آن آب میبرند. (از معجم البلدان)
آبی است مر بنی سلیط را. (منتهی الارب) (آنندراج). آبی است از آن بنی سلیطبن یربوع. و در لسان العرب آمده: شعبه آبی است متعلق به بنی کلیب. غسان سلیطی در هجو جریر گوید: اما کلیب فان اللوم حالفها ما سال فی حفله الزباء وادیها. (تاج العروس). آبی است متعلق به بنی سلیط. غسان بن ذهل در هجو جریر گوید... و ابوعثمان سعید بن مبارک از عماره بن عقیل بن بلال بن جریر نقل کند که هر آبی از آبهای عرب که نام آن مؤنث است مانند زباء آنرا ماءه گویند و اگر نام آن مذکر باشد، آنرا ماء گویند. (از معجم البلدان)
آبی است مر بنی سلیط را. (منتهی الارب) (آنندراج). آبی است از آن بنی سلیطبن یربوع. و در لسان العرب آمده: شعبه آبی است متعلق به بنی کلیب. غسان سلیطی در هجو جریر گوید: اما کلیب ُ فان اللوم حالفها ما سال فی حفله الزباء وادیها. (تاج العروس). آبی است متعلق به بنی سلیط. غسان بن ذهل در هجو جریر گوید... و ابوعثمان سعید بن مبارک از عماره بن عقیل بن بلال بن جریر نقل کند که هر آبی از آبهای عرب که نام آن مؤنث است مانند زباء آنرا ماءه گویند و اگر نام آن مذکر باشد، آنرا ماء گویند. (از معجم البلدان)